نحوه  پیدایش مکتب فرانکفورت

بسیاری از پژوهشگران و نویسندگان، پیدایش مکتب فرانکفورت را به فعالیت های اجتماعی فلیکس وایل، نسبت داده اند. وایل از خانواده ای آلمانی تبار آرژانتینی بود که وضع مالی و اقتصادی مناسبی داشتند. پدر وایل که فردی ثروتمند و تاجر بود، او را برای تحصیل به شهر فرانکفورت فرستاده بود و در همین دانشگاه، وایل به اندیشه های فلسفی و سیاسی گرایش پیدا کرد و تحت تاثیر استادان خود درگیر فعالیت های سیاسی شد و توانست دوستان و همکاران هم عقیده خود را پیدا کند. رساله دکترای او در زمینه مسائل عملی تحقق یافتن سوسیالیسم بود.

وایل در تابستان ۱۹۲۲ اولین جلسه و گردهمایی طرفداران آموزه های مارکسیستی را برپا نمود. بعد از مدتی او به همراه دوستان خود تصمیم گرفت تا موسسه ای را برای انجام مطالعات مارکسیستی تأسیس نماید. در آغاز برای موسسه نام موسسه مارکسیسم برگزیده شد، اما به دلیل تحریک آمیز بودن این مسئله، نام موسسه پژوهش های اجتماعی فلیکس وایل انتخاب شد. اما وایل تمایل نداشت که با سهم فکری و نظری خود و امکانات مالی پدرش، نام موسسه را به خود اختصاص دهد. سرانجام نام «موسسه پژوهش های اجتماعی» انتخاب گشت که به طور رسمی از سال ۱۹۲۳ فعالیت خود را آغاز کرد. موسسه پژوهش های اجتماعی سعی داشت تا به لحاظ رویکردی و نظری، تکامل اندیشه های فلسفی و سیاسی را غنا بخشد و در زمینه جنبش کارگری مطالعه می کرد و تا حد امکان از فعالیت های سیاسی و اقدامات عملی دوری می نمود. این موسسه پژوهش های اجتماعی به دلیل نقش دانشگاه فرانکفورت در شکل گیری اندیشه های اولیه اعضای آن، به مکتب فرانکفورت و همچنین به لحاظ نگرش حاکم بر آن به مکتب انتقادی و چالشی معروف است.

در این مکتب اعتقاد بر این است که در جامعه نوین سرکوبی ناشی از عقلانیت جای استثمار اقتصادی (به عنوان مساله غالب) را گرفته است.و کانون تسلط از اقتصاد به قلمرو فرهنگ کشیده شده است.

پیشگامان فرانکفورت آدورنو و هورک هایمر هستند که مقاله صنایع فرهنگی و فرهنگ توده را ارایه دادند.

به اعتقاد این نظریه‌پردازان، صنایع فرهنگی بخش جدیدي از صنعت موسسات اطلاع رسانی مانند رادیو، مطبوعات و سینماست که براي به نتیجه رساندن منافع صاحبان صنایع به کار می‌افتد و در نتیجه این صنایع فرهنگی باعث تولید تخدیر کننده محصولات فرهنگی، ایجاد بازارهاي وسیع‌تر تجاري و سازگاري سیاسی است.

صنعت فرهنگ به پدیده شیء شدن فرهنگ و تبدیل شدن فرهنگ به نوعی کالای قابل مبادله در جامعه سرمایه داری اشاره دارد.

 فرهنگ در این مفهوم تبدیل به یک صنعت می شود که هدف اصلی آن افزایش هر چه بیشتر سود به نفع صاحبان جوامع سرمایه داری است.

نظریه پردازان مکتب فرانکفورت معتقدند صنایع فرهنگی سرمایه‌داری، علاوه ‌بر آنکه انسان‌های شبیه به مردگان متحرک ایجاد می‌کنند، جامعه‌ای به‌ وجود می‌آورند که به ‌طور خستگی‌ناپذیر، یک توده‌ی سرگرم شونده است و همچنین ایدئولوژی‌های طرفدار سرمایه‌داری را اشاعه می‌دهند. 
صنعت فرهنگ با تولید انبوه کالاهای متنوع و به‌ کمک رسانه‌های جمعی نظیر رادیو، تلویزیون و مطبوعات، به تبیلغات گسترده‌ای برای بازاریابی و مصرف کالا‌ها پرداخته و از این طریق به فریب اذهان و افکار عمومی مبادرت ورزیده است تا افرادی منفعل و تسلیم طلب در برابر طبقه سرمایه‌دار حاکم به‌ وجود آورد.
آدورنو می گوید :جامعه به مدد صنایع فرهنگ نمی گذارد انسانها جان دیگری جز آن چه هست برای خود متصور شوند ، در هم ریختگی شعور به مرحله ای رسیده است که دیگر به زحمت می توان انسان ها را نسبت به این وضعیت آگاه کرد.دیگر نیازی به عمل عمدی رهبران نیست.تسلط به مرحله ای رسیده که دیگر اصلا تسلط به نظر نمی آید.

به نظر آدورنو و هورک هایمر جهان امروز و آینده اداره شده است و آزادی حقیقی دراثر توسعه عقلانیت در جامعه که همان تسلط بر طبیعت است، لطمه دیده است. درجهان امروز خرسندی و خوشبختی فرد تحقیق نمی یابد ، بلکه در روندی تاریخی با زوال فردیت انسان همرا ه است.این زوال به سه شکل است:

1-     یکپارچه شدن آگاهی به وسیله ارتباطات هدایت شده

2-     ناچیزشمردن خصلت وکیفیت فرددرتحول اشکال تولید

3-     دگرگونی درساختمان روانی انسان به دلیل اجتماعی  شدنی کپارچه انسانها

 نظریاتآدورنو وهورکه ایمربیش ترناظر برساختارتکنولوژیک  فرهنگ جوامع صنعتی و نقش سلطه گرایانه آن درخلق افکار عمومی است. 

علاقمندی این نظریه پردازان به صنایع فرهنگی توجه آنها را به مفهوم مارکسیستی روساختار و نه زیر ساختار اقتصادی منعکس می کند.

 

هورکه ایمروآدورنو

 

هورکهایمر و آدورنو، از چهره های مهم مکتب فرانکفورت هستند. هورکهایمر در سال ۱۹۳۱، رسماً ریاست موسسه را بر عهده داشت. نگرش انتقادی مکتب فرانکفورت، از آثار اولیه مارکس و دیالکتیک هگل تأثیر داشت. از آثار و کتب مهم هورکهایمر و آدورنو می توان به کتاب «دیالکتیک روشنگری» در سال ۱۹۴۴ اشاره نمود. در این کتاب، مسئله اصلی این است که چرا برخلاف انتظارات عصر روشنگری، بشر به جای ورود به وضعیتی انسانی، به سوی توحش می رود. اثر مهم دیگر هورکهایمر و آدورنو که در زمان اقامت در آمریکا نگاشته اند، کتاب «شخصیت اقتدار طلب» است که بلافاصله بعد از کتاب دیالکتیک روشنگری در سال ۱۹۵۰ انتشار یافت. در این کتاب بیان شده که در آمریکا و جهان غرب، نوعی استعداد فاشیستی وجود دارد.

هورکهایمر و آدورنو در مقاله "صنعت فرهنگ، روشنگری برای فریب توده ها" این گونه عنوان می کنند: در وضعیت انحصاری، تمامی فرهنگ توده ای یکسان و یکنواخت بوده و این فرهنگ به واسطه ی درهم آمیختگی فرهنگ و سرگرمی تباه و فاسد نیز شده است.از این گذشته در هم آمیختگی تبلیغات و صنعت و فرهنگ موجب می شود که این هر دو به آئینی برای منحرف ساختن انسان تبدیل شوند. بر اساس نتیجه گیری آنها، موفقیت تبلیغات در صنعت فرهنگ از آنجا ناشی می شود که مصرف کننده _ به رغم آگاهی از منظور اصلی مبلغان _ خود را ناگزیر احساس می کند محصولات آنها را خریداری کرده و مورد استفاده قرار دهد.

 

مرحله بندی حیات فلسفی سیاسی مکتب فرانکفورت 

برای موسسه پژوهش های اجتماعی می توان چهار مرحله مهم را معرفی کرد که در هر یک از این مراحل، حوادث سیاسی و اجتماعی جهان، این مکتب را به مسیری خاص هدایت می کرد. در هر یک از این مراحل، متناسب با شرایط زمانی اندیشه ها و رویکردهای تازه ای مطرح می شد. این مراحل عبارتند از:

 

مرحله اول؛ سال های ۱۹۲۳ تا ۱۹۳۳ است و آغاز فعالیت تا روی کار آمدن نازی ها بود، ویژگی مهم این مرحله، تنوع اندیشه ها و نبود تلقی جزمی از مارکسیسم بود.

 

مرحله دوم؛ از سال ۱۹۳۳ تا ۱۹۵۰ را در بر می گیرد که اعضا با روی کار آمدن هیتلر، به آمریکا مهاجرت نمودند. در آغاز دوران مهاجرت یا تبعید از آن جایی که اعضا با زبان انگلیسی آشنایی نداشتند، به زبان آلمانی نگارش می کردند. اما بعد از مدتی برخی از اعضا، آثار و نوشته های خود را به انگلیسی بیان ساختند. در این مرحله نظریه انتقادی نوهگلی در موسسه مطرح گشت. ریاست موسسه با هورکهایمر بود.

 

مرحله سوم؛ از سال ۱۹۵۰ تا دهه هفتاد و بازگشت به آلمان پس از جنگ جهانی دوم را شامل می شود. در این دوره، اندیشه ها و نظریات مارکس وبر مطرح گشت.

 

 

مرحله چهارم؛ شامل دهه های هفتاد به بعد است، در این مرحله به دلیل مرگ آدورنو و هورکهایمر تا حد زیادی از نفوذ مکتب کاسته شد و یورگن هابرماس چهره برتر مکتب فرانکفورت است. در این دوره، موسسه از اصول مارکسیستی فاصله می گیرد. جهت شناخت اندیشه و رویکردهای مکتب فرانکفورت می توان نظریات و آثار اعضای اصلی آن را مورد بررسی قرار داد. در این مقاله برخی از فعالیت های اعضای اصلی این موسسه بررسی می شود.

هدف مكتب فرانكفورت

هدف نظریه‌پردازان این مكتب كه ایجاد و تغییر سیاسی و اقتصادی و فرهنگی را برای جوامع سرمایه‌داری دوران خود، تغییر بنیادی می‌دانستند، این بود كه به مدد آثارشان و با افشای تضادهای زیربنایی و جوامع طبقاتی، تحولات اجتماعی مثبت و پیش‌رونده بیافرینند.

اعضای این مكتب كه در مقابل نظریه پوزیتویست‌ها كه مؤید و طرفدار وضع موجود و توصیف‌كننده آن بودند، تفكر آرمانی جامعه یا وضع مطلوب را ارائه كردند که در واقع به دنبال تغییر و حركت به سوی مطلوب بودند

صنعت فرهنگ:

هورکهایمر و آدورنو معتقدند که سرمایه داری مدرن باعث ایجاد یک نوع سلطه تکنولوژی شده است و این سلطه هر نوع امکان رهایی دگرگونی، آگاهی و آزادی را از میان برداشته است. از نظر متفکران مکتب فرانکفورت ، جوهر سرمایه داری مدرن، کنترل اجتماعی و جلوگیری از دگرگونی بنیادی است و فرهنگ مدرن یکی از عوامل این کنترل محسوب می شود. در حالی که در سرمایه داری مدرن «صنعت فرهنگ» یکی از موانع عمده آگاهی، آزادی و انقلاب اجتماعی است.

آدورنو و هورکهایمر در کتاب مشترکشان با عنوان دیاکلتیک روشنگری نشان داد که روشنگری به بن بست رسیده، روشنگری که وعده آزادی بشر و تشویق تفکر انتقادی را می داد، تعقل، استدلال، معرفت علمی و کنترل سخت گیرانه زندگی اجتماعی را به همراه آورد و موجب شد به جای ایجاد یک جامعه روشنگر و هوشمند نیروهای بردکراتیک فن سالارانه جامعه ای توده ای، منفعل ، متشکل از مصرف کنندگان یک شکل ایجاد کرد.

اصطلاح صنعت فرهنگ

آدورنو و هورکهایمر به جای به کار بردن واژه ی فرهنگ توده از صنعت فرهنگ استفاده کردند که در کتاب مشترکشان در پیش نویس کتاب از واژه ی فرهنگ توده استفاده کرده بودند که در نسخه چاپ شده از صنعت فرهنگ را به کار بردند از نظر این دو اندیشمند یک عقلانیت رسمی در صنعت فرهنگ با سرمایه داری آمیخته و هدایت کنندگان این صنعت فرهنگ با سرمایه داری آمیخته و هدایت کنندگان این صنعت شرکت های عظیم توبیک محصولات تفریحی و رسانه ها هستند سازمان ها تلاش به تولیدات بالا با سود اندک را داشتند این فرایند باعث ایجاد یک خط تولید نسبت به فرهنگ شد که صنعت فرهنگ نقش عمده در باز تولید سرمایه داری است و یک مصرف کننده بی خاصیت و راضی به وجود می آورد. از نظر آدورنو صنعت فرهنگ علاوه براینکه انسان هایی چون مردگان متحرک را به وجود آورد جامعه ای توده ای را ایجاد کرد و باعث به وجود آمدن مصرف کردن، سخت کوشی در کسب و کار، دستاوردهای فردی شد.

فرهنگ مردمی

از دیدگاه متفکران مکتب فرانکفورت «فرهنگ مردمی» مدرن چیزی جز فرهنگ توده ای نیست و این فرهنگ نیز اساساً فرهنگی تجارت زده است که تولید به صورت انبوه و مصرف می شود و مصرف کننده فردی منفعل که از بالا فرهنگ توده ای بر او تحمیل می شود و نمی تواند عنصری خودجوش باشد و مشارکتی مردم ندارد و نمی توانند ایده ای بکر را ارائه دهند.

نگرانی عمده نظریه پردازان اقتصادی از صنعت فرهنگ حول و محور مهم زیر است؟

1-   صنعت فرهنگ پدیده ای کاذب نادرست و ویرانگر است که به صورت مجموعه ای از عقاید از پیش بسته بندی شده که توسط رسانه ها جمعی به خورد توده ها رفته است.

2-   نظریه پردازان نگران تأثیرات مخرب ، سرکوبگر، تحمیق کننده و منفصل ساز این صنعت بر توده ها هستند.

صنعت فرهنگ

صنعت فرهنگ صنعتی است که به وضعیت وابستگی، اضطراب و ضعف خود متوسل می گردد. از دل این وضعیت بر می خیزد و به تحکیم و تقویت آن می پردازد این صنعت مانع تکامل افراد مستقل می گردد.

در نهایت:

صنعت فرهنگ با تولید انبوه کالاهای متنوع به کمک رسانه های جمعی تلویزیون ، رادیو، و ... به تبلیغ گسترده می پردازد و بازاریابی و مصرف کالاها پرداخته و از این طریق به تخریب ذهن افکار عموم پرداخته و افرادی منفعل و تسلیم طلب در برابر قدرت ایجاد می کند. آدرنو حتی معتقد است که موسیقی به ویژه پاپ و جاز در شکل های مختلف به ابزاری برای فرهنگ مسلط بورژوازی و سرمایه داری صنعتی برای ایجاد قالب ها، کلیشه ها و همسان سازی منحرف کردن مردم آنان در نهایت تثبیت نظم اجتماعی درآمده و آدرنو معتقد است که این وضع باعث تنزل آگاهی جوامع می شود.

منابع : کتاب مفاهیم و نظریه های فرهنگی سید رضا صالحی امیری – انتشارات  ققنوس

 

آنتونيوگرامشي

آنتونيو گرامشي در ساردني ايتاليا در خانواده اي از طبقه متوسط به نيا آمد و در دوران جواني پس از انصراف از تحصيل در دانشگاه به كا روزنامه نگاري در مطبوعات پرداخت. او علاوه بر فعاليت روشنفكري در فعاليت هاي سياسي نيز نقش برجسته اي در حزب كمونيست ايتاليا داشت.

او در كارهاي خود به دوكمبود در تفكر ماركس اشاره كرد ابتدا بي اعتنايي به سياست و ديگر بي اعتنايي به فرهنگ تفكر جبرگرايانه ماركس بر اين مبنا بود كه انقلاب اجتناب ناپذير است و آنچه داريم اين است كه تنها در انتظار شرايط لازم براي وقوع انقلاب باشيم. در قرن بيستم همزمان با ظهور فاشيسم و شكست جنبش هاي طبقات كارگر گرامشي دست به بررسي اين مسئله زد كه چرا طبقه كارگر بعد از انقلاب، انقلابي باقي نماند و همچنان سرمايه داري حاكم است.در نهايت به اين نتيجه رسيد كه ممكن است فرهنگ و سياست عوامل موثر در انقلاب و تغيرات حاكم باشد.

نظريه هژموني گرامشي نقش مهمي در مطالعات فرهنگ و ايدئولوژي ايفا كرد. اصطلاح هژموني امروزه براي توصيف روابط سلطه اي استفاده مي شود. مفهوم هژموني در نزد گرامشي عبارت است از شكلي از كنترل اجتماعي كه قدرت فيزيكي يا زور را با اقناع فكري، اخلاقي و فرهنگي و يا در يك كلام رضايت در هم مي آميزد. گرامشي بر نقش روبناها به ويژه ايدئولوژي و فرهنگ تأكيد داشت.

به طور كلي از ديدگاه گرامشي، هژموني، زمينه ايدئولوژيك و فرهنگي حفظ سلطه طبقه مسلط بر طبقات پايين از طريق كسب رضايت آنها و ترغيب آن ها به پذيرش ارزش هاي اخلاقي، سياسي و فرهنگي مسلط، به منظور دستيابي به اجماع و وفاق عمومي است.به عبارت ديگر، هژموني كنترل از طريق اجماع فرهنگي است.در مقابل سلطه كه كنترل در آن از طريق اجبار است. از چنين ديدگاهي فرهنگ در هر عصري، نهايتاً چيزي جز پذيرش رضايت آميز ارزش هاي طبقه بالا به وسيله عامه مردم نيست و هژموني فرهنگي در حفظ  نظام اجتماعي، نقش تعيين كننده اي دارد، به طوري كه از نظر گرامشي در هم شكستن هژموني فرهنگي در نظام سرمايه داري، نقش اساسي در امكان تحقق هژموني فرهنگي ضد سرمايه داري دارد و موجب وقوع انقلاب سوسياليستي خواهد شد.

 

منبع : كتاب مفاهيم و نظريه هاي فرهنگي از سيدرضا صالحي اميري انتشارات ققنوس، صفحه115-119

منابع:
مکتبفرانکفورت،تامباتامور،ترجمهمحمودکتابی، اصفهان، نشر پرستش، ۱۳۷۳.
اندیشه های سیاسی در قرن بیستم، حاتم قادری، انتشارات سمت، تهران، ۱۳۸۹.
تاریخچه مکتب فرانکفورت، جی. مارتین، ترجمه چنگیز پهلوان، تهران: کویر، ۱۳۷۲.
استوری، جان/ 1386/ مطالعات فرهنگی درباره فرهنگ عامه/ ترجمه حسین پاینده/ نشر آگه

www.resalat news.com
http://qqppaaee.blogfa.com/post/16

http://www.persianpersia.com/artandculture/adetails.php?articleid=8751&parentid=1&catid=125

www.persianpersia.com/artandculture